۱
یک نفسْ قصد دل و جان میکنی
یک زمان ، گیسو پریشان میکنی
گیسوانت را تو پنهان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۲
آتشی در دل فراهم میکنی
ناگهان این شعله را کم میکنی
آتش عشقتْ فروزان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۳
چون زلیخا، عشق بازی میکنی
یوسفِ دل را تو راضی میکنی
دعوتِ یوسف به کنعان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۴
یک زمان دامن ز من پس میکشی
مدتی دیگر ز من دست میکشی
دامنت را پر ز ریحان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۵
این همهْ زیبایی و لطف و کَرم
بوسهای بر من ببخشا ، دلبرم !
بوسهای از روی احسان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۶
اَبروانت را، که در هم میکشی
بهر عشوه، پلک بر هم میکشی
مرحمت بر یار نالان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۷
سر به روی شانه، بر من تکیه کن
دستهایت را به دستام هدیه کن
دست و دلبازیْ فراوان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۸
در خیالت ، غرقِ رویا میشوم
بی اجازه تا کجاها میروم
با من همراهی چو یاران کنم گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۹
حس و حالم را دگرگون میکنی
تبِ دیدارِ خود افزون میکنی
حالِ بیمارم تو درمان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۱۰
کن حلالم ، گر که دلگیرت شدم
رفت جوانیها و من ، پیرت شدم
بینوا را سر به سامان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
۱۱
مِنتی بر من گذار ، پیشم بیا
خارج از رویا ، به دیدارم بیا
خانهی من را گلستان کن گُلم
یک بغلْ ما را تو مهمان کن گُلم
@BKDelneshin دلنشین
─•═????????????????????═•─
BKD-878
#Bakia 31 مهمان
Babak
مهمان ,بغلْ ,گُلمیک ,گُلمیک بغلْ
منبع
درباره این سایت